قاصدی باشیم از برای صداقت و مهربانی

اینجا فقط میخوام صادق باشم و دوست دارم باهام صادقانه رفتار بشه؛بیش از هر چیز از نگاه بالا به پایین انسان ها به یکدیگه متنفرم

قاصدی باشیم از برای صداقت و مهربانی

اینجا فقط میخوام صادق باشم و دوست دارم باهام صادقانه رفتار بشه؛بیش از هر چیز از نگاه بالا به پایین انسان ها به یکدیگه متنفرم

امام حسین و...

امسال به نظر میاد که خیلی ها منتظرند تا زودتر ایام محرم فرا برسه و احتمالآ باید محرم پرشورتری رو از سال های قبل شاهد باشیم. اما یک سوال که خیلی وقتِ ذهن من رو مشغول کرده و اون هم اینکه چرا ما مسلمان ها در بسیاری از مواقع کارهایی رو انجام می دهیم که دقیقآ متضاد و مخالف با آن چیزی است که در قرآن و یا سنت پیامیر و ائمه(س) وجود داره. مثلا در حالیکه همه می دونیم حضرت علی درباره اینکه از پای یک زن یهودی خلخال درآوردند چی گفته، اما بسیاری از ما ها و حتی عالمان دینی هم درباره این همه فسادی که به دلایل مختلف در جامعه رخ می ده واکنش تاثیر گذاری انجام نمی دهند. ( مثلا در مورد تجاوزوحشیانه ای که در ماه قبل در قیامدشت اتفاق افتاد اعتراض خاص یا واکنش شدیدی صورت نگرفت و هیچ کس نپرسید که چگونه است که در کشوری که خود را حکومت اسلامی می نامد امکان رخ دادن چنین جنایت فجیعی آن هم در کنارخیابان وبه نوعی در ملا عام وجود دارد، حال جنایت های پنهان بماند). اما به طور خاص درباره امام حسین و محرم چه میشه گفت:

ما امام حسین را نماد آزادگی، آزادی خواهی و جوانمردی می دانیم و قرن هاست بر حسینی می گرییم که معتقدیم پست ترین انسان ها، او را که شریفترین بود به مسلخ بردند و ناجوانمردانه و بی رحمانه به شهادت رساندند. اما پرسش و تعجب من همان جمله ای است که دکتر شریعتی عزیز فرمده اند" در عجبم از مردمی که خود تحت ستم زندگی می کنند و بر حسینی می گریند که آزاد زیست" ، آری تعجب من اینجاست که چطور می شود جمعی قرن ها برای شهادت انسانی آزاده بر سر بکوبند و ناله و شیون کنند اما خود در همین قرون در کشوری زندگی کنند که بیش از هر چیز با حاکم مستبد و دیکتاتور و علی اغلب هوسران و جاه طلب و.. آن شناخته می شود. چرا اینگونه است؟ چرا این سوگواری برای حسین آزادمرد، رهایی خود سوگواران را از استبداد سبب نشد؟ اینجاست که باید به یاد فرموده امام علی افتاد که: دورانی می رسد که اسلام به شکل پوستین وارونه در می آید. واقعآ از خود نپرسیدیم که حال که ادعا می کنیم دین ما بهترین و کامل ترین است و حتی بسیاری از مفاهیمی که بشر به آن افتخار می کند یا بر گرفته از مفاهیم اسلامی است و یا در اسلام به آن تاکید شده است، پس چگونه است که امروزه غم بارترین سرنوشت در جهان از آن مسلمانان است؟

به نظر من مشکل را باید در تفسیر و برداشت خود از دین جستجو کنیم، ببینید حضرت علی به دادگاه می رود و با اینکه حاکم است اما چون شاهد ندارد نمی تواند سخن خود را اثبات نماید و حتی وقتی قاضی او را محترمانه تر خطاب می کند به قاضی اعتراض می کند ویا محبتی که نسبت به ابن ملجم داشت را که بارها شنیده ایم، انصافآ به غیر از وی در این چندین قرن، ازمیان آنانی که به نام اسلام حکومت کرده اند چند نمونهِ    اینگونه ای را سراغ داریم؟ چرا چنین رفتاری در همگان نهادینه نشده است؟

در مورد حادثه کربلا نیز باید گفت، ما اصل موضوع و فلسفه قیام عاشورا را فراموش کرده ایم و فقط به ظواهر آن پرداختیم که اصلآ معلوم نیست بسیاری از آنها واقعیت داشته باشد یا نه!!

اگر به جای اینکه قرن ها بر امام حسین گریه کردیم و می کنیم فقط هین یک جمله، فقط همین یک جملهِ " اگر دین ندارید لااقل آزاد مرد باشید"  را به گونه ای عملی راهنمایمان قرار می دادیم امروز وضع مان بسیار بهتر از چیزی بود که الان هستیم. آنان که واقعا به امام حسین علاقه و اعتقاد دارند برداشت شان از عاشورا متفاوت از برداشتی است که عمومیت دارد، این گروه ضمن حفظ شعائر مربوط به محرم و عاشورا، در مورد این حادثه تفکر و تدبر می کنند، چرایی رخ دادن این قیام رو می کاوند، تحلیل می کنند چرا فردی همانند امام حسین چنین کاری رو انجام می دهد، طرفداران واقعی امام حسین همانند دکتر شریعتی معتقدند "که حسین بیش از آب تشنه لبیک بود و افسوس که به جای افکارش زخم های تنش را نشان مان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی بیان کردند" این گروه با توجه به بازخوانی برخی از رویدادهای حادثه کربلا، قائل به این هستند که هدف وسیله را توجیه نمی کند، برای این گروه حفظ اخلاق و جوانمردی در هر حالتی ضروری است. این گروه از امام حسین آموخته اند که حتی از مهربانی و محبت کردن به دشمنان شان نیز دریغ نکنند( که حسین از آب دادن به دشمنانش که او را در آینده ای نزدیک خواهند کشت نیز دریغ نکرد)، اینان از امام حسین آموخته اند که اگر دین نداشتند لااقل آزادمرد باشند، و در نهایت آموخته اند که آنجا که باید برای اعتقادت تمام هستی ات را بدهی درنگ جایز نیست و آموخته اند که...

ناگفته پیداست که چنین تفسیری از عاشورا که در سطرهای بالا اشاره شد تفکر غالبِ قرن های بعد از امام حسین نبوده است. بلکه حتی می توان گفت که به نوعی یزیدیان به نام حاکم اسلامی بر مردم مسلمانی حکومت کرده اند که فقط این مردم را با ذکر مصائب و ظواهر حوادث کربلا سرگرم کرده اند و در عوض آن، منافع و حضور همیشگی خود در قدرت را به ضررکج فهمیدن دین تضمین نموده اند. به نظر اگر قوه تعقل و تفکر آدمی به کار افتد دیگر نمی توان وی را به آسانی فریب داد و این چیزی است که بیش از هر گروه باید در متدین ها اتفاق بیافتد.

امام حسین شهید شد و یزید نیز مرد، آنچه که مهم است فهم این مطلب است که چرا در نظرامام حسین، مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است و چرا بسیاری از ما ترجیح می دهیم با ذلت زندگی کنیم و دم بر نیاوریم( نه اینکه بمیریم، بلکه حتی کوچک ترین اعتراضی نیز نکنیم و یا بدتر اصلآ متوجه نشویم که در ذلتی سخت و کسالت بار روزگار می گذرانیم).

نظرات 1 + ارسال نظر
newsens پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 13:37 http://newsens.wordpress.com

سلام
مطالبی که می نویسی که با منطق فکری من مشابهت داره. منم بیشتر ترجیح می دم به ریشه مشکلات بپردازم تا به گزارش وقایع. در مورد عاشورا و محرم هم وضع بهمین منواله یعنی بیشتر فکر و ذکر ما به تعداد گریه کن ها و علم کش ها و رنجیر زنا معطوفه تا دلیل جمع شدن اینها و تا زمانی که علم و کتل بهانه باشه نا بها اوضاع همینه که هست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد