برای دختران سبز و بی باک سرزمینم که شجاعت و غیرتشون حیرت و تحسین همه رو بر انگیخته، به خصوص در حوادث اخیر که ایستادگی اون ها در برابر انسان هایی که به هیچ اصول انسانی و اسلامی پایبند نبودند فوق العاده بود.
نگو میترسه از ترکش
نگومیسوزه رو دریا
دلش دریای آتیشه
تو چی میدونی از لیلا؟
بره کنج کدوم خونه
کجا رو داره برگرده
نگو این کار یک زن نیست
که این زن وارث درده
اگه لیلا نمی جنگید
بگو این خونه چی میشد
بگو این خاک اجدادی تو نقشه مال کی میشد
شبی که قلب لیلا سوخت
دل آئینه ها خون شد
همین مجنون که می بینی از اینجا تازه مجنون شد
تو میگی نسل ما امروز تو این خونه چی می دید
اگه دنیا نمی ترسید، اگه لیلا نمی جنگید .
این شعر رو علی لهراسبی خونده (من نام شاعرش رو نمیدونم) البته ما می تونیم به جای لیلا نام" ندا، ترانه و.." رو بگذاریم.
مردی را در ورودی شهر به گاری بسته بودند تا بار بکشد و سربازی بود که هر از گاهی او را به شلاق میزد. این منظرهای بود که صبح، هنگام ورود به شهر سقراط ثانی و شاگردانش با آن روبرو شدند. سقراط ثانی از شاگردانش قول گرفت که کنار بایستند و دم فرو بندند و هیچ نگویند. سقراط ثانی جلو رفت و پرسید که چرا با او چنین میکند. سرباز جواب داد که آن مرد حاکم پیشین شهر است که بر مردمان ظلم بسیار روا داشته است. و حال محکوم است که به سان حیوان بار مردم را بکشد و بر او شلاق بزنند. سقراط ثانی پیراهن از تن بکند و از سرباز خواست تا او را هم به گاری ببندند و با او به مانند محکوم رفتار کند. با سقراط ثانی به اصرار خودش چنین کرد. ضربات تازیانه که بر بدنش فرود میآمد قطرات خونش با عرق بدنش مخلوط میشد و از بدنش خونابه جاری میشد و زخمها را میسوزاند. سقراط ثانی دم نمیزد و مانند محکوم بار میکشید و شلاق میخورد. گاهی هم بدنش طاقت از کف میداد و از هوش میرفت. نگهبان با پاشیدن سطلی آب، او را دوباره برای کار به هوش میآورد. در پایان روز که محکوم را به زندان میبردند، سقراط ثانی را از گاری باز کردند. شاگردانش به بالین خسته و خونآلودش آمدند و پرسیدند که این چه کار بود که کردی؟ او جواب داد که سال پیش به این شهر آمده و روزی را در آن سپری کردهام. در آن زمان که این ظالم حکم میراند. من شاهد ظلم او بودم و بر آن سکوت کردم. پس من هم به اندازهی یک روز خود را در ستمکاری مرد شریک میدانستم و مستوجب چنین مجازاتی بودم
منبع مطلب رو نمیدونم
از موسیقی فیلم « آژانس شیشه ای » خیلی لذت می برم و توی فکر بودم که فیلم رو مجددا با دقت تما شا کنم که رسانه ملی! (ببخشید میلی) از شبکه سوم پخش کرد
حاج کاظم فیلم رو دوست دارم چون ساکته اما اون جا که باید حرف بزنه اسیر مصلحت های کاذبی که خیلی ها برای خودشون درست می کنند نمیشه؛
برای اینکه ملاک تصمیم گیری هاش این نیست که ببینه رسانه های غربی( که منطقا باید بر اساس منافع خودشون عمل کنند) چی میگن و همون رو ملاک رفتار اغلب ناپسند با دیگران قرار بده؛
دوستش دارم چون از کسی طلبکار نیست اما اجازه نمیده باهاش هر طور که خواستند رفتار کنند و هزار تا دلیل مثلا موجه هم بیارن؛
دوستش دارم جون بیش از کسای دیگه که نعره های منم منم هاشون گوش فلک رو کر میکنه در مواقع سختی میشه روش حساب کرد و حتی اگر لازم شد جونش رو هم بده بدون هیچ ادعایی؛
دوستش دارم حتی اگر با برخی از رفتار هاش موافق نباشم برای اینکه معتقدم باید انسان ها رو همون طوری که هستند بپذیریم نه اینکه سعی کنیم همه مثل ما رفتار کنند؛
و دوستش دارم چون مردانه برای اعتقادش و البته برای وطن من دفاع کرده اما از اون هایی نیست که برای این دفاع از مردم طلبکار باشه فقط میخواد ما هوای اون هایی رو که رنج دیدند اما وافعا صدای ناله هاشون رو کسی نشنید داشته باشیم؛
و در نهایت اینکه دوستش دارم به خاطر خیلی چیزها دیگه! ضمن اینکه نقشش رو هم بازگر محبوب پرستویی عزیز بازی کرده و البته کارگردان هم حاتمی کیاست.البته از شخصیت سلحشور به دلیل ساه و سفید دیدنش خوشم نمیاد و شاید همین ها مشکل ما باشند!!